محسن مهرآرا؛ استاد دانشگاه :

 

‏ افزایش  سطح  عمومی  قیمت‎ها  تورم  نامیده  می‎شود.  آنچه به عنوان یک  مشکل  از  آن  ‏یاد  می‎شود، افزایش غیرقابل برگشت و مدام سطح عمومی قیمت هاست. فرآیندی که در آن ‏ارزش پول ملی به صورت مداوم کاهش پیدا می‎کند. ‏

نرخ بالای تورم نشانه‎ای از بی‎ثباتی اقتصادی و ناکارایی سیاست‎های پولی است.‏

تورم  باعث  نااطمینانی  در  ارزش  خالص  فعلی  پروژه‎ها، انحراف انتخاب‎های اقتصادی ‏می‎شود. بدتر شدن توزیع درآمد، کاهش انگیزه‎های سرمایه‎گذاری مولد، افزایش  واردات،  ‏کـاهش  صادرات،  افـزایش  جرم، ممانعت از ورود سرمایه خارجی و تغییر رفتار پس‎انداز عوامل ‏اقتصادی ازجمله نتایج تورم است.‏

در  ادبیات  اقتصاد کلان، کنترل  و  تثبیت  سطح  عمومی  قیمت‎ها  به‎عنوان  پیش شرط  رشد  ‏و توسعه پایدار بلندمدت، موضوعی کاملاً پذیرفته شده است که از اوایل دهه 20میلادی در ‏مرکز توجه سیاستمداران قرار گرفت. به دلیل اثرات مخرب تورم  بر  اقتصاد،  کنترل  آن  به ‏عنوان  یکی  از  اهداف  سیاست‎های  کلان  اقتصادی همواره  موردتوجه اقتصاددانان بوده ‏است. ‏

تورم پایدار و مزمن این روزهای اقتصاد ایران نیز پدیده‎ای است که دلایل آن ریشه در سال‎های ‏متمادی دارد. بدون شک این پدیده متأثر از مجموعه‎ای از بداخلاقی‎های اقتصادی اعمال شده ‏توسط دولت‎‎ها و حتی حکومت‎های مختلف است.‏

‏ دولت‎ها به‎‏ واسطه تورم مزمن خواسته یا ناخواسته‎ای که ایجاد  می‎کنند، به صورت  مخفیانه  ‏بخش  مهمی  از  ثروت  شهروندان  خود  را  به  حراج می‎گذارند.‏

تورم بالا در کنار چالش‎هایی چون رشد اقتصادی پایین(در مقایسه با سایر کشورها)،  شوک  ‏جمعیتی  و  نرخ  بیکاری  بالا  به ویژه  در  جوانان، بی انضباطی‎های پولی و مالی، نوسانات ‏نرخ ارز، عدم برنامه‎ریزی صحیح،سیاست زدگی، اقتصاد دولتی، رقابت ناسالم، رانت گسترده  ‏سیاسی،  تحریم‎ها،  نفت آلودگی بودجه،  سوءمدیریت  و  ضعف  نهادها، خصوصی سازی، ‏اجرای فاز دوم هدفمند کردن یارانه‎ها و فقدان ثبات سیاسی از مهم‎ترین چالش‎های پیش روی ‏اقتصاد ایران است؛ اما به نظر می‎رسد در حوزه متغیرهای اقتصاد کلان، تورم بالا مهم‎ترین و ‏مزمن‎ترین چالش اقتصاد ایران طی چند دهه اخیر بوده باشد.‏

در اقتصاد برای توضیح علل و ریشه‎های تورم نظریات متفاوتی ارائه شده است که هرکدام از ‏آنها منشأ متفاوتی را برای تورم متصور شده‎اند. این نظریات عبارت‎اند از: دیدگاه کلاسیک‎ها، ‏دیدگاه کینزین‎ها، نظریه تورم فشار هزینه، نظریه پول‎گرایان، نظریه ساختارگرایان.‏

تورم از دیدگاه کلاسیکها

در مدل کلاسیک‎ها، مقدار پول هیچ ارتباطی با تعیین متغیرهای حقیقی ندارد و خنثایی پول در ‏بلندمدت یکی از ویژگی‎های مهم این مدل‎هاست. برای بررسی تعیین متغیرهای اسمی، ‏اقتصاددانان کلاسیک به نظریه مقداری پول متوسل می‎شوند. تعداد زیادی از اقتصاددانان ‏مشهور ازجمله هیوم، ریکاردو، میل، مارشال،  اروینگ  فیشر  و  حتی کینز  در  توسعه  این  ‏نظریه  سهیم  بوده‎اند.  نظریه مقداری  پول به  دنبال انتشار مقاله مهم هیوم تحت عنوان«در ‏مورد پول » وارد ادبیات اقتصاد کلاسیک شد.‏

تورم از دیدگاه کینزینها

از این دیدگاه افزایش قیمت‎ها از انتقال به سمت بالای منحنی تقاضای اقتصاد ناشی می‎شود. ‏در شرایط اشتغال ناقص، تقاضای مؤثر میزان تولید حقیقی و اشتغال را تعیین می‎نماید، حال ‏آنکه در شرایط اشتغال کامل به دلیل محدودیت تولید حقیقی، فرآیند تعدیل اقتصادی از طریق ‏تغییرات سطح درآمد اسمی و یا به عبارت دقیق‎تر قیمت‎های پولی تولید اشتغال کامل است.‏

‏ پس تقاضای مؤثر در شرایط اشتغال کامل، قیمت‎هاو در شرایط بیکاری تولید حقیقی را تعیین ‏می‎کند. پس عامل اصلی تورم، فزونی تقاضای مؤثر بر تولید اشتغال کامل است که این اضافه ‏تقاضا ریشه در بخش های حقیقی اقتصاد دارد.‏

‏ ازنظر کینز، تأمین مالی مخارج دولت از درآمدهای مالیاتی دارای کمترین اثر تورمی و تأمین ‏مالی مخارج دولت از طریق انتشار پول تورمی‎ترین روش است.‏

 

تورم ناشی از فشار هزینه

 

این اندیشه محصول وقوع همزمان تورم و بیکاری عوامل تولید است که علت آن افزایش ‏هزینه‎های تولید(افزایش نرخ دستمزدها یا افزایش قیمت مواد اولیه) و  انتقال منحنی عرضه ‏کل است.‏

‏ در این تئوری افزایش دستمزدها تورم را در پی دارد و افزایش تورم افزایش مجدد دستمزدها را ‏در پی دارد که به مارپیچ قیمت-دستمزد معروف است.‏

نظریه پولی تورم

بر اساس مکتب پولگرایان، رشد حجم پول شرط لازم و کافی برای ایجاد تورم است. فریدمن ‏عقیده دارد که تورم تنها از طریق افزایش سریعتر حجم پول نسبت به تولید ایجاد می‎گردد. وی ‏تورم را همیشه و همه جا یک پدیده پولی می‎داند. اگر حجم پول تحت کنترل بانک مرکزی ‏باشد، در این صورت بانک مرکزی مسئول آغاز و یا پایان تورم است و تنها راه تثبیت قیمت‎ها ‏کنترل نرخ رشد حجم پول بر اساس قواعد  پولی  معین  است. ‏

‏ یکی  از  نمونه‎های  قواعد  معین  پولی،  قاعده  نرخ  رشد  ثابت  پول  است،  یعنی سیاست ‏نباید به شوک‎های اقتصاد واکنش نشان دهد که به آن سیاست غیرفعال گویند.‏

به اعتقاد پولگرایان، سرعت گردش پول ثابت نیست و یک متغیر وابسته محسوب می‎شود. با ‏پذیرش فرض  اشتغال  کامل  عوامل  تولید،  سیاست‎های  انبساطی پولی، درآمدهای اسمی ‏را از طریق افزایش قیمت‎ها متأثر می‎سازد. فریدمن تأثیر حجم پول بر تولید حقیقی را در کوتاه ‏مدت تأیید می‎کند اما معتقد است در بلندمدت تنها سطح عمومی قیمت‎ها را متأثر می‎سازد. ‏این مکتب مدافع کاربرد قواعد بلندمدت و یا اهداف از پیش تعیین شده در تنظیم سیاست‎های ‏پولی است.‏

دیدگاه ساختارگرایان

به عقیده ساختارگرایان بایستی در کنار عوامل با عوامل پولی و هزینه‎ای، عوامل ساختاری و ‏نهادی را نیز در بروز و تداوم تورم در نظر گرفت. از دید آنها تورم می‎تواند نتیجه‎ی تضادهای ‏توزیعی باشد؛ یعنی عوامل اقتصادی که در  اقتصاد کالا یا خدمات می‎فروشند، اگر از قدرت ‏قیمت‎گذاری برخوردار باشند، سعی می‎کنند قیمت محصول خود را افزایش دهند به این امید ‏که دیگران چنین کاری نمی‎کنند و آنها می‎توانند از محصول ملی سهم بیشتری  به  خود ‏اختصاص دهند؛ اما از آنجا که همه‎ی فروشندگان  و همه‎ی عوامل اقتصادی (ولو به صورت ‏ناهماهنگ و غیر همزمان) در معرض انگیزه‎های یکسان و مشابه قرار دارند، دیگران هم با ‏همین تصور قیمت کالاهای خود را بالا می‎برند. لذا  به‏صورت  مداوم  سطح  عمومی  قیمت‎ها  ‏افزایش  پیدا  می‎کند. ‏

‏ البته  وضعیت  نقدینگی  هم  در  اینجا بی تأثیر نیست. اگر سیلان نقدینگی زیاد باشد، ‏تقویت استعدادهای تورمی از طریق تضادهای توزیعی تسهیل و تقویت می‎شود.‏

 

به طورکلی می‎توان مهم‎ترین عوامل مؤثر بر تورم در اقتصاد ایران را به‎صورت زیر بیان کرد:‏

‏1-درآمد ناشی از نفت و فرآورده های آن

‏2-گسترش اندازه دولت

‏3-انتظارات

‏4-تورم ساختاری

‏5-رشد نقدینگی

 

می‎توان گفت اولین عامل تاثیرگذار بر اقتصاد کشور که تاثیر خود را از اوایل دهه 50 نشان داده ‏است افزایش درآمدهای نفتی است. از اوایل دهه 50 به دلیل جنگ میان اعراب و اسرائیل به ‏یکباره قیمت نفت چند برابر شد و درآمدهای سرشاری نصیب کشور شد اما این درآمدها به ‏جای آنکه به طور صحیح مدیریت و مصرف شوند، در قالب برنامه مالی انبساطی دولت نمایان ‏شد. افزایش مخارج مالی دولت در این دولت با نوعی عدم تعادل میان بخش های مختلف ‏کشور اعم از تولید و مصرفی همراه بود و در نتیجه تورم بالا رفت.‏

از طرفی دیگر مقارن با افزایش فروش نفت، مورد دیگری که باعث تورم در ایران می شود، ‏افزایش قیمت فرآورده‎های نفتی بود که کشور به آن وابسته بود و از خارج تامین می‎شد، ‏باعث افزایش تورم در ایران شد.‏

گسترش اندازه دولت عاملی موثر بر نرخ تورم در اقتصاد ایران است. از جمله اثرات این عامل ‏عدم تعادل بین توان تولیدی و الگوی مصرف کشور، عدم تعادل در تجارت خارجی، عدم تعادل در ‏بافت بودجه دولت، عدم تعادل بین بخش‎های اقتصادی کشور، دوگانگی شیوه تولید، فقدان ‏حلقه‎های واسط در زنجیره تولید، عدم تعادل در الگوی توزیع درآمد و وابستگی کشور به درآمد ‏نفتی اشاره کرد.‏

به جهت سیاست‎های گذشته دولت و چگونگی یادگیری  عاملان  اقتصادی  و  رویکرد  آنها  در  ‏تشکیل  انتظارات  از  رخدادهای  آتی،  بخش  عمده ای  از تورم در اقتصاد ایران پایدار و یا به ‏عبارتی ماندگار است. ویژگی ماندگاری تورم بدان معناست که اگر تورم از روند بلندمدت خود ‏منحرف شود یک دوره زمانی طولانی طول می‎کشد تا مجدداً به روند خود برگردد. به عبارت ‏دیگر در چنین شرایطی اثربخشی کوتاه مدت سیاست پولی کاهش می‎یابد چون تغییرات ‏قیمت‎ها  در  دوره  جاری  به طور  عمده  تابعی  از  تحولات  قیمتی  گذشته  است.‏

عدم رقابت پذیری، تکنولوژی پایین تولید و مشکلات مبنایی طرف  عرضه به عنوان تنگناهای ‏ساختاری نیز از عوامل ساختاری تأثیرگذار بر پیچیده‎ترشدن و قوی‎تر شدن استعدادها و ‏پویایی‎های تورم است.‏

اما یکی از مهم‎ترین عواملی که در شکل گیری تورم در کشور در نقش دارد، رشد پایه پولی و ‏نقدینگی است. در عمده سال‎های اخیر رشد نامتوازن نقدینگی باعث ایجاد نرخ تورم دورقمی ‏در کشور شده است.‏