#اختصاصی_اتاق

 

مصیب گراوند؛ کارآفرین حوزه استارتاپ :

 

اینگونه باید شروع کرد، راه اندازی استارت آپ در لرستان، شکارچی عمر و انرژی جوانان هم استانی ما در حوزه it است. تیم هایی که می‌توانند با پتانسیل هایی که دارند، با توانایی ها و دانشی که دارند کسب درآمد کنند و یا محصولی را تولید و بفروش برسانند، درگیر ایده‌ها و استارت‌آپ‌هایی می‌شوند که پس از دو یا سه سال، نه تنها نتیجه ای نداشته است، بلکه اشتیاق و زمان و انرژی آنان نیز گرفته است. نمی خواهم در این مقاله، نفس استارت‌آپ را مورد انتقاد قرار دهم و بگویم که راه‌اندازی استارت‌آپ کاری اشتباه است. اما آسیبی که به تیم‌های جوان ما، ناشی از این تب استارت‌آپ وارد می‌شود غیرقابل انکار و متاسفانه ادامه دار است. دلایل خود را در ادامه می‌نویسم.

اگر به آمار‌های جهانی نگاهی بیندازیم، 90 درصد استارت آپ‌ها شکست می‌خورند! دقت کنید آمار جهانی! کشورهایی که ثبات و شرایط اقتصادی آن‌ها بسیار مطلوب است، می توان بلند مدت برنامه‌ریزی کرد، ساختار درآمد و هزینه قابل پیش بینی است و سایر شاخص های یک محیط مطلوب کسب و کار را دارند.

این شرایط، ابدا قابل قیاس با اوضاع کنونی و آینده کشور ما نیست! و راه اندازی یک استارت‌آپ، یعنی پذیرش ریسک 90 درصدی! در بهترین حالت. آیا همه کسانی که قصد راه‌اندازی استارت‌آپ دارند، شرایط پذیرش یک ریسک 90 درصدی را دارند؟ پاسخ این سوال، قطعا “بله” نیست.

در اوضاعی که درآمد جاری و نقدینگی لازمه داشتن یک زندگی مناسب است، روند تورم افزایشی و روند درآمد کاهشی است، و شرکت‌ها به سختی می توانند کار خود را توسعه ‌دهند، کاهش ریسک در راه‌اندازی و ادامه کسب و کار در این اوضاع عدم قطعیت و بشدت غیرقابل پیش بینی، بالاترین اولویت را داراست.

زمانی که در جلسات دولتی شرکت می‌کنم و بزرگواران از استارت‌اپ های موفقی مانند اسنپ یا دیجی‌کالا یاد می کنند و حاضرین را تشویق به راه اندازی اینگونه کسب و کار‌ها می‌کنند که دو نفر با یک ایده ساده، ببینید چه کار بزرگی کرده‌اند، ببینید با فکر و ارائه یک راهکار، چه تحول عظیم و چه گردش مالی جذابی ایجاد کرده‌اند! یاد مطلبی از کتاب هنر شفاف اندیشی نوشته رولف دولبی، با عنوان “خطای ذهنی بقا” می‌افتم.

آقای دولبی در شرح این خطای ذهنی می‌گوید: پشت‌سر هر نویسنده‌ی موفق می‌توانی صد نویسنده‌ی دیگر را پیدا کنی که کتاب‌های‌شان هرگز به فروش نمی‌رسد. پشت‌سر آن‌ها هم صد نویسنده‌ی دیگر هست که ناشری پیدا نکرده‌اند. پشت‌سر آن‌ها هم باز صد نفر دیگر که دست‌نوشته‌های ناتمام‌شان روی تاقچه خاک می‌خورد و پشت‌سر آن‌ها هم باز صد نفر دیگر هست که رویای این را دارند که روزی کتابی بنویسند.

در مبحث ما هم، همین موضوع است. پشت سر یک استارت آپ موفق، صدها استارت‌آپ شکست خورده وجود دارد که نه تریبونی برای صحبت کردن دارند، نه رسانه‌ای برای دیده شدن و نه گوشی برای شنیده شدن!

چه می‌خواهم بگویم؟ در کشورمان ایران، در استانمان لرستان، مدیریت ریسک را باید جدی گرفت. در هر کاری، ابتدا سعی کنیم به یک موفقیت ابتدایی برسانیمش، بعد به فکر ترکاندن آن کسب و کار باشیم! حیف است چند جوان، عمر خود را در راهی صرف کنند و با اصرار بر موضع اولیه خود، روز به روز هزینه‌های بیشتری را بپردازند و در پایان، جز تجربه دستاورد دیگری نداشته باشند. انجام درست یک کار کوچک، خیلی بهتر از انجام ناقص یک کار بزرگ است.

مطالعه بازار، هدف گذاری درست، چیدن المان‌های درست کسب و کار، دریافت مشاوره‌های تخصصی باید درست انجام شود تا یک تیم، بتواند موفق شود. موفق شدن یعنی اینکه اول از پس هزینه‌های خودش بر‌بیاید، بعد وارد سوددهی شود و بعد کارش را گسترش دهد.